الإمام موسیٰ بن جعفر الکاظم (ع) (با ترجمه فارسی)

جمع آوری بخشی از روایات و مباحث امام رضا (ع)
2023-05-29
نام حضرت علی (علیه السلام) در قرآن آمده است
2019-10-25

الإمام موسیٰ بن جعفر الکاظم (ع)

كتاب قدیسة الاسلام نسخه چاپی صفحه 229


هو الإمام السّابع أبوابراهیم موسیٰ بن جعفر الکاظم (ع).

ولد (ع) بالأبواء في الیوم السّابع من شهر صفر المظفّز سنة ثماني و عشرین و مائة هجریّة ، و والدته الکریمة هي حمیدة المغربیّة المکنّاة بالمصفّاة و کانت من قبائل البربر في شمال أفریقا ، نصّ علیه بالإمامة من بعده أبوه الصّادق (ع) بعد أن مات أخوه إسماعیل بن جعفر في حیاة أبیه و دفن بالبقیع ، و قد نصّ علیه علیٰ الکاظم رسول الله (ص) و جممیع الأئمّة من قبله ، و رویٰ النّصّ علیه من أبیه أخویه إسحق و علي إبنا جعفر (ع) و رواه إیضاً کثیرُ من الفقهاء و المحدّثین و منهم مفضّل بن عمر الجعفي و صفوان الجمّال و یعقوب السّرّاج و معاذ بن کثیر و غیرهم بذلك ینتفي إدّعاء إمامة عبدﷲ الأفطح و إسماعیل و غیر هما.

عاش سلام ﷲ علیه حتّیٰ سنة ثلاث و ثمانون و مائة و قد سجنه هارون العبّاسي سنین عدیدة حتّیٰ قضیٰ علیه یوم 25 رجب بالسّم علیٰ ید سندیّ بن شاهك لعنة ﷲ علیهما فاستشهد مسموماً مکبّلاً بالحدید في بغداد فشیّعته الشّیعة و دفنوه في مقابر قریش في الضّفّة الثّانیة من دجلة خارج بغداد و مرقده الطّاهر الآن مشهورٌ و عامر بالکاظمیّة . و قال أحد الشّعراء :

لُذ إن دهتك الرّزایا

و الهمّ عیشك نکّد

بکاظم الغیظ موسیٰ

و بالجواد محمّد

و قال الصّبّان في إسعاف الرّاغبین : أمّا موسیٰ الکاظم فکان معروفاً عند أهل العراق بباب قضاء الحوائج عندﷲ و کان من أعبد أهل زمانه و من أکابر علماء الأسخیاء و لُقّب بالکاظم لکثرة تجاوزه و حلمه .

و أقول : إنّ الإمام الکاظم هو معروفٌ مشهورٌ بأنّه باب الحوائج إلیٰﷲ عند جمیع الشّیعة في العالم سواءً في العراق أو ایران أو الهند و الباکستان أو الخلیج و لبنان و غیرها ، و قد جرّبتُ ذلك مراراً و تکراراً .

و أمّا کراماته في حیاته فهي کثیرة لا تُحصیٰ و قصّة الدّرّاعة المنسوجة بالذّهب الّتي أهداها هارون لعليّ بن یقطین و أهداها عليّ للإمام و ردّ الإمام الدّرّاعة إلیه قائلاً إحتفظ بها فسیکون لك بها شأن تحتاج معه إلیها و وشایة غلام عليٍّ عند هارون و طلب هارون من عليّ إحضار الدّرّاعة فهي مشهورة معروفة رواها العامّة و الشّیعة و قال إبن النّدیم ، في الفهرست (ص:223) في شأن تلمیذ الإمام : کان من متکلّمی الشّیعة – یقصد هشام بن الحکم تلمیذ موسیٰ بن جعفر (ع) – فقد علّمه الإمام علم الکلام و المناظرة و الإحتجاج فکان یُفحم  جمیع العلماء بکلامه و قد أفحم هارون العبّاسی في منزل یحییٰ بن خالد العبّاسي ، کما رواه الصّدوق في إکمال الدّین ، و رویٰ الشّیخ المفید (ق) أنّ هارون زار مرقد النّبيّ (ص) فخاطبه مفتخراً قائلاً : ألسّلام علیك یا بن العمّ فتقدّم الإمام الکاظم فقال : ألسّلام علیك یا أبة ، فاستشاط هارون غیظاً ، و رویٰ أنّ هارون سأل الإمام موسیٰ بن جعفر (ع) عن حدود فدك الجغرافیّة فأجابه بأنّ الحدّ الأوّل عدن و الحدّ الثّاني سمرقند و الثّالث أفریقیة و الرّابع سیف البحر ممّا یلي الجزر و أرمینیة ، و هذه الحدود الأربعة کانت یوم ذاك حدود الإمبراطوریّة الإسلامیّة و الخلافة العبّاسیّة.

و رویٰ الشّیخ الطّبرسي (ق) في الإحتجاج (ص:387) قائلاً : رُوي أنّه دخل أبوحنفیة المدینة و معه عبدﷲ بن مسلم فقال له : یا أباحنیفة إنّ هاهنا جعفر بن محمّد من علماء آل محمّد فاذهب بنا إلیه نقتبس منه علماً ، فلمّا أتیاه إذا هما بجماعة من علماء شیعة ینتظرون خروجه أو دخولهم علیه فبینما هم کذلك إذ خرج غلامٌ حدث فقام النّاس هیبة له . فالتفت أبو حنیفة فقال : یا ابن مسلم من هذا ؟

قال : موسیٰ إبنه ، قال : و ﷲ اُخجله بین یدی شیعته !!! قال له : لن تقدر علیٰ ذلك . قال : وﷲ لأفعلنّه ، ثمّ التفت إلیٰ موسیٰ فقال : یا غلام أین یضع الغریب في بلدتکم هذه ؟

قال (ع) : « یتواری خلف الجدار  و یتوقّیٰ أعین الجار و شطوط الأنهار و مسقط الثّمار و لا یستقبل القبلة و لا یستدبرها ، فحینئذٍ یضع حیث یشاء ».

ثمّ قال : یا غلام ممّن المعصیة ؟ قال (ع) : « یا شیخ لا تخلو من ثلاث : إمّا أن تکون من ﷲ و لیس من العبد شيء فلیس للحکیم أن یأخذ عبده بما لم یفعله ، و إمّا أن تکون من العبد و من ﷲ و ﷲ أقویٰ الشّریکین فلیس للشّریك الأکبر أن یأخذ الشّریك الأصغر بذنبه ، و إمّا أن تکون من العبد و لیس من ﷲ شيء فإن شاء عفیٰ و إن شاء عاقب ».

قال : فأصابت أباحنیفة سکتة کأنّما اُلقم فوه الحجر ، قال : قلتُ له : ألم أقل لك لا تتعرّض لأولاد رسول ﷲ (ص)؟!

و رویٰ الخطیب البغدادي بإسناده عن یحییٰ بن الحسن أنّ رجلاً من ولد عمر بن الخطّاب کان بالمدینة یُؤذیه و یشتم علیّاً ، قال : و کان قد قال له بعض حاشیته دعنا نقتله فنهاهم عن ذلك أشدّ النّهی و زجرهم أشدّ الزّجر .

و سأل عن العمري فذکر له أنّه یزرع بناحیة من نواحي المدینة ، فرکب إلیه في مزرعته فوجده فیها فدخل المزرعة بحماره ، فصاح به العمري : لا تطأزرعنا ، فوطأء بالحمار حتّیٰ وصل إلیه فنزل فجلس عنده و ضاحکه و قال له : کم غرمت في زرعك هذا ؟ قال له : مائة دینار قال (ع) : فکم ترجو أن یصیب ؟

قال : أنا لا أعلم الغیب .

قال (ع) : إنّما قلتُ لك کم ترجو أن یحیئك فیه ؟ قال : أرجو أن یجیئني مائتا دینار .

قال : فأعطاه ثلاثمائة دینار و قال : هذا زرعك علیٰ حاله .

قال فقام العمري فقبّل رأسه و انصرف . قال : فراح إلیٰ المسجد فوجد العمري جالساً فلمّا نظر إلیه قال : ألله أعلم حیث یجعل رسالته . قال : فوئب أصحابه فقالوا له : ما قصّتك ؟ قد کنت تقول خلاف هذا ، قال : فخاصمهم و جعل یدعوا لأبي الحسن موسیٰ کلّما دخل و خرج .

قال : فقال أبوالحسن موسیٰ لحاشیته الّذین أرادوا قتل العمري :

أیّما کان خیر ؟ ما أرادتم أو ما أردتُ أن اُصلح أمره بهذا المقدار ؟؟

و رویٰ الشّیخ الأعظم المفید رضوان ﷲ تعالیٰ علیه في إرشاده أنّ خراسانیّاً .

دخل إلیه فکلّمه بالعربیّة فأجابه أبوالحسن (ع) بالفارسیّة فقال له الخراساني وﷲ ما منعني أن اُکلّمك بالفارسیّة إلاّٰ أنّه ظننتُ أنّك لاتُحسنها فقال : سبحان ﷲ إذا کنت لا اُحسن أن اُجیبك فما فضلي علیك فبما أستحقّ به الإمامة ثمّ قال (ع) : یا أبا محمّد إنّ الإمام لا یخفیٰ  علیه کلام أحد من النّاس و لا منطق الطّیر و لا کلام شيءٌ فیه روح .


نشر في الصفحات 232-229 من كتاب قدیسة الاسلام


ترجمه فارسی :

امام موسی بن جعفر الکاظم (ع)

او امام هفتم ، ابو ابراهيم ، موسی پسر جعفر ملقب به کاظم می باشد . در هفتم صفر سال 122 هجری در ابواء متولد شد . نام مادر کريمه اش حميده مغربيه ملقب به مصفاة است که اهل قبائل بربر از شمال آفريقاست . به امامت ايشان بعد از پدرش ، خود امام صادق ع تصريح کرده است بعد از آنکه برادرش اسماعيل در زمان پدرش از دنيا رفت و در بقيع دفن شد . رسول خدا (ص) و جميع امامان قبل از ايشان به امامت ايشان تصريح کرده اند . دو برادر ايشان ، اسحاق و علی ، تصريح پدر بر امامت او را روايت کرده اند . همچنين کثيری از فقها و محدثين از جمله مفضل بن عمر جعفی و صفوان جمال و يعقوب سراج و معاذ بن کثير اين تصريح و تعيين امام صادق (ع) را نقل کرده اند . با توجه به اين شواهد ادعای امامت عبدالله افطح و اسماعيل و افراد ديگر منتفی است .
ايشان تا سال 183 هجری زندگی کردند . هارون عباسی ساليان متمادی ايشان را زندانی کرد تا اينکه در 25 رجب به دست  سندی بن شاهک لعنت خدا بر آن دو نفر در زندان بغداد مسموم و به شهادت رساند . آن حضرت در غل و زنجير مسموما در بغداد به شهادت رسيدند . شيعيان ايشان را تشييع کرده ، در قبرستان قريش خارج از بغداد بخاک سپردند . مرقد پاک ايشان آباد و مشهور در کاظمين است . يکی از شعراء گفت :
اگر سختی ها و مشکلات تو را به حيرت انداخت
و همّ و غصه عيش تو را منقص کرد
به امام موسی (ع) که کاظم الغیظ بود
وامام جواد (ع) محمد بن علی پناه ببر
صبان در کتاب اسعاف الراغبين گفته است : اما موسی کاظم (ع) در ميان اهل عراق به درب باب الحوائج عند الله معروف است و او از عابدترين مردم روزگارش و از بزرگترين علمای بخشنده بود . به خاطر کثرت چشمپوشی و صبر به کاظم ملقب گرديد .
می گويم : به درستی که امام کاظم (ع) معروف و مشهور به باب الحوائج عند الله در ميان جميع شيعيان در همه عالم اعم از عراق ، ايران ، هند ، پاکستان ، خليج و لبنان و غيره است و من اين را بارها تجربه کرده ام .
اما کرامات ايشان در زمان حياتشان بيرون از شمارش است . داستان لباس بافته شده با طلا که هارون عباسی به علی بن يقطين اهدا کرد و او هم لباس را برای امام فرستاد و امام لباس را برگردانده و فرمودند : آن را حفظ کن که به آن احتياج پيدا می کنی ، و غلام علی بن يقطين از او نزد هارون بدگوئی کرد و هاورن از علی بن يقطين خواست تا لباس اهدائی را بياورد . که او هم لباس را حاضر کرد ، اين جريان در نزد شيعه و سنی معروف است .
ابن نديم در ص 223 کتاب فهرست در شأن شاگرد امام می نويسد : از متکلمان شيعه بود –  منظورش هشام بن حکم شاگرد امام موسی بن جعفر است – امام به او علم کلام و مناظره و احتجاج آموختند بطوری که با کلامش جميع علما را وادار به تسليم کرد . و نيز هارون عباسی را در منزل يحيي بن خالد عباسی از جواب عاجز کرد . اين مطلب را شيخ صدوق در کتاب کمال الدين آورده است . شيخ مفيد نقل کرده است که هارون مرقد پيامبر اکرم (ص) را زيارت کرد و با افتخار ايشان را مورد خطاب قرار داده و گفت : سلام بر تو ای پسر عمو . امام کاظم (ع) جلو آمد و فرمود : سلام بر تو ای پدر . هارون به شدت ناراحت شد .
روايت شده است که هارون از امام کاظم (ع) حدود جغرافی فدک را سؤال کرد . امام فرمودند : حد اول آن عدن ، حد دوم آن سمرقند ، حد سوم آن آفريقا  و حد چهارم آن ساحل دريا در طرف جزائر و منطقه ارمينيه . اين حدود چهارگانه در آن روز حدود امپراطوری اسلامی و خلافت عباسيان بود
شيخ طبرسی در کتاب احتجاج ص 387 گفته است : روايت شده است که ابوحنيفه به همراه عبدالله بن مسلم وارد مدينه شد  عبدالله به او گفت : ای ابوحنيفه جعفر بن محمد از علمای آل محمد اينجاست . بيا برای استفاده از علمش  ما را نزد ايشان ببر . زمانی که به محضر امام رسيدند با جماعتی از شيعيان برخورد کردند که منتظر خروج امام بودند يا منتظر بودند که به حضور امام برسند در اين هنگام جوانی کم سن و سال  خارج شد که مردم به احترامش ايستادند . ابوحنيفه از پسر مسلم پرسيد اين جوان کيست ؟ گفت : موسی پسر جعفر است . ابوحنيفه گفت : بخدا قسم او را جلوی شيعيانش خجالت زده می کنم . پسر مسلم گفت : هرگز نمی توانی . ابوحنيفه قسم خورد که اين کار را می کنم . سپس رو به موسی کرده و گفت : فرد غريب در شهر شما کجا قضای حاجت کند ( دستشوئی برود ) ؟ امام فرمودند : در پشت ديوار ، دور از چشم همسايه ، دور از رودخانه ، دور از درختان ميوه دار ، رو به قبله و پشت به قبله نباشد . با رعايت اين شرايط در هر جا که توانست می تواند قضای حاجت کند .
سپس پرسيد : ای جوان معصيت از چه کسی صادر می شود ؟ امام فرمود : ای شيخ از سه حالت خارج نيست : يا از طرف خداست و بنده کاری نکرده است خدای حکيم نبايد بنده اش را بر کاری که نکرده مؤاخذه کند ، يا از بنده و خداست و چون خدا از بنده قويتر است پس شريک قويتر نمی تواند شريک ضعيفتر را به خاطر گناهش مؤاخذه کند ، يا از بنده بوده و خدا در آن دخالتی ندارد . اگر خدا بخواهد می بخشد و اگر بخواهد عقوبت می کند .
عبدالله بن مسلم می گويد : از اين جوابها ابوحنيفه مانند کسی که به دهانش سنگ اصابت کرده است ساکت شد . به او گفتم : آيا تو را نصيحت نکردم که متعرض اولاد رسول خدا نشوی ؟
خطيب بغدادی با سند خودش از يحيي بن الحسن روايت کرده که يکی از فرزندان عمر بن الخطاب در مدينه حضرت را اذيت می کرد و به اميرالمؤمنين (ع) ناسزا می گفت . برخی از اصحاب حضرت اجازه گرفتند که او را بکشند . حضرت بشدت با اين کار مخالفت و آنان را منصرف کرد . حضرت از احوالات آن فرد جويا شدند . به حضرت گفتند که کارش کشاورزی در بيرون مدينه است . حضرت به آنجا رفتند و وقتی ديدند در مزرعه است با الاغشان به مزرعه او رفتند . به محض ورود حضرت ، فرياد کشيد که مزرعه مرا لگد کوب نکن . حضرت اعتنا نکرده و به راهشان ادامه دادند تا به او رسيدند و پياده شدند . پيش او نشسته و با او شوخی کردند . سؤال کردند : در اين کشت و زرع چقدر خرج کرده ای ؟ گفت صد دينار . حضرت پرسيدند چقدر اميد داری سود کنی ؟ گفت من از غيب خبر ندارم . حضرت فرمودند من می گويم چقدر اميد داری گيرت بيايد . گفت من اميد دارم دويست دينار سود کنم . حضرت سيصد دينار به او داده و فرمودند زراعتت هم به جای خودش هست . عمری برخاست و سر حضرت را بوسيد حضرت برگشتند .
حضرت به مسجد وارد شدند و ديدند که عمری نشسته است . وقتی حضرت را ديد اين آيه را اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ [1]  خدا بهتر می داند که رسالتش را به چه کسی بدهد . اطرافيانش تعجب کرده و به طرفش خيز برداشتند که چه شده است ؟ تو خلاف اين را معتقد بودی . با آن ها مخالفت کرد و هر زمانی که وارد مجلس می شد و يا خارج می شد برای حضرت دعا می کرد . امام به اصحابشان که می خواستند عمری را بکشند فرمودند : کدام يک بهتر است ؟ آنچه شما اراده کرديد ؟ يا آنچه من اراده کردم که با اين مقدار مشکل او را حل کنم؟
شيخ بزرگوار مفيد رضوان الله تعالی عليه در کتاب ارشاد روايت کرده است که فردی از خراسان بر حضرت وارد شد و با زبان عربی با حضرت صحبت کرد . حضرت با زبان فارسی به او جواب دادند . خراسانی گفت : بخدا سوگند چيزی مانع فارسی سخن گفتن من با شما نشد جز اينکه گمان کردم شما زبان فارسی را نيکو نمی دانيد . حضرت فرمودند : سبحان الله اگر من نتوانم به خوبی جواب تو را نگويم پس چه فضل و برتری بر تو دارم و چگونه مستحق امامت هستم . سپس فرمودند : ای ابا محمد زبان هيچ انسان و پرنده و حيوان و صاحب روحی بر امام مخفی نيست .

نوشته شده در صفحات 232-229 نسخه چاپی قدیسة الاسلام

نسخه مجازی کتاب قدیسة الاسلام صفحه 223


[1] سوره انعام آيه 124

اشتراک گذاری :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *